❤باتــــــــــــــلاق عشــــــق❤
خدایا ! دلم باز امشب گرفته بیا تا کمی با تو صحبت کنم بیا تا دل کوچکم را خدایا فقط با تو قسمت کنم خدایا ! بیا پشت آن پنجره که وا می شود رو به سوی دلم بیا،پرده ها را کناری بزن که نورت بتابد به روی دلم نردبانی بسازم و با آن بیایم به شهر فرشته همان شهر دوری که بر سردر آن کسی اسم رمز شما را نوشته که پروانه شعر من جان بگیرد کمی هم به فکر دلم باش مبادا بمیرد که هر شب نفس می کشد در هوایت اگرچه شکسته شبی می فرستم برایت... l تیغ روزگار شاهرگ " کلامم " را چنان بریده ، که سکوتم " بند " نمی آید !
شبی ازپشت یک تنهایی نمناک وبارانی تورا با لهجه ی گل های نیلوفر صدا کردم. تمام شب برای با طراوات ماندن باغ قشنگ آرزوهایت دعا کردم. پس از یک جستجو ی نقره ای در کوچه های آبی احساس تورااز بین گل هایی که در تنهایی ام رویید. ومن با حسرت جدا کردم. وتو در پاسخ آبی ترین موج تمنای دلم گفتی. دلم حیران وسرگردان چشمانی ست رویایی. ومن تنها برای دیدن زیبایی آن چشم تورادر دشتی از تنهایی وحسرت رها کردم. همین بود آخرین حرفت ومن بعد از عبور تلخ وغمگینت. حریم چشمهایم را به روی اشکی از جنس غروب ساکت ونارنجی خورشید وا کردم. نمیدانم چرا رفتم؟ نمی دانم چرا............... شاید خطا کردم. وتویی آن که فکر غربت چشمان من باشی. نمیدانم/تا کی/برای چه ولی رفتم وبعد از رفتنم باران چه معصومانه میبارید. نمیدانم چرا؟ شاید به رسم وعادت پروانگی مان باز برای شادی وخوشبختی باغ قشنگ آرزوهایت دعا کردم.......................
یک وقت هایی باید خیانت واژه ی تلخی ست ، حقیقتی زهرآگین فرود دشنه، پی در پی ، بر پیکره ی دوستت دارمها نه تو دروغگو نیستی من حواسم پرت است! گفته بودی دوستم داری بی اندازه خوب که فکر می کنم تازه می فهمم که “بی اندازه” یعنی چه بقیه در ادامه مطلبه
دفتر مشق دلم... دلم میخواهد دفتر مشقم را باز کنم و دوباره تمرین کنم الفبای زندگی را! میخواهم خط خطی کنم تمام آن روزهایی که دل شکستم و دلم را شکستند! دلم میخواهد این بار اگر معلم گفت در دفتر نقاشی تان هر چه میخواهید بکشید! این بار تنها و تنها نردبانی بکشم به سوی تو... شتاب مكن هیچ گاه دلت را به روزگار مسپار شده از گریه شود خیس شبی زیر سرت ؟ سرت را روي شانه ي دلم بگذاري حرفها دارد برايت نجوا كند....... حرفها از جنس سروده هايي كه در آستانه ي غزل شدن مرثيه شدند............. سلام خوبين؟ اميدوارم كه خوب باشين يه چيزي .................. اهان يادم اومد يه سوال......... هر وقت كه دلتون ميگيره چكار ميكنيد؟ من؟............................................ من خودم ميشينم گريه ميكنم وآهنگ گوش ميدم.................. شما چي؟
چه سنگین گذشت عصر بارانی ام بیا دنیارو با هم تقسیم کنیم:خورشید مال تو خدایـــــــــــــــــــــا مدعیان رفاقت هر کدام تا نقطهای همراهند. عده ای تا مرز منفعت عدهای تا مرز مال عدهای تا مرز جان عدهای تا مرز آبرو و همگان تا مرز این جهان تنها تویی که همواره می مانی، بمان .بمان .بماااان دلیل تنهاییم را تازه فهمیدم وقتی محبت کردم و تنها شدم، وقتی دوست داشتم و تنها ماندم...
خدایا! کمک کن به من
خدایا! کمک کن
خدایا! دلم را
هميشه ميــ گفتی :
هيــچکس بــرايــم " تــــو " نميــ شود
نميـــ دانم ايـــن " تــــو " کــهـ بود !!؟
مـــن کـــهـ نبودم ، بی شــک
ديـــــگر هـــــيچ مـــــزه اي دلچســـــب نـــــخواهـــــد بـــــود
مـــــن تـــــمام حــــسّ چـــــشايـــــي ام را روي لـــــبانت جـــــا گذاشـــــتم....
روی یک تکه کاغذ بنویسی
تـعطیــل است
و بچسبانی پشت شیشه ی افـکارت
باید به خودت استراحت بدهی
دراز بکشی
دست هایت را زیر سرت بگذاری
به آسمان خیره شوی
و بی خیال ســوت بزنی
در دلـت بخنــدی به تمام افـکاری که
پشت شیشه ی ذهنت صف کشیده اند
آن وقت با خودت بگویـی
بگذار منتـظـر بمانند
ادامـــه مطـــلـــب
كه ابر بر خانه ات ببارد
و عشق در تكه اي نان گم شود
هرگــز نتــوان
آدمـي را به خانه آورد
آدمي در سقـوط كلمات
سقــوط مي كند
و هنگام كه از زمين برخيزد
كلمات نـارس را
به عابران تعـارف مي كند
آدمي را توانايـي عشق نيـست
در عشق مي شكنــد و مي ميــرد
که دریایی از نا امیدی است
دلت را به خدا بسپار که دریایی از امید است.....
یا نبینی تو بجز غصه و غم دور و برت ؟
زیر سر خیس شد از گریه و زاری امشب
بجز از غصه و غم هیچ نیامد بر لب
بی تو دیگر شب و روزم همه تلخ است و حزین
روز ها شب بشود زین دل تنها و غمین
هیچکس تاب نیاورد کنارم نفسی
چه حزین است نباشد به بَرَت هیچکسی
من چو افتاده به دریای غمت غوطه ورم
تو همان چوب نجاتی که فتادی به برم
خویش دانم که شوم غرق و دگر بی کفنم
باز بر عشق تو هر چند عبث چنگ زنم
بجز از عشق نخواهم به خدا چیز دگر
گُلِ من بر دل تنها و غریبم بنگر
گویی نوازش نمی کرد، باران صورتم را
وامروز دوباره شکست
تکه ای از شکسته های قلبم
درآن گوشه ی پاییزی
گریه ام، فریادم، تنها سکوتی بود
تا حرفهایم
در بستری از بغض بخوابند
کاش گفته بودم…
کاش گفته بودم تو روزی بتی بودی
که قلبم ستایشت می کرد
دریغ از گوشه چشمی
که همان، بت شکنم کرد
وامروز…
مفهومی بی رنگ است
گمشده در اعماق تاریک قلبم...
.نورش مال من
کوه ها مال تو
ریگاش مال من
دریا مال تو
.
چشمه مال من
яima |